سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نکاتی در مورد بیانیه تحریم فرهنگی اسرائیل - بسیجی اقتدار ملت
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | RSS | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو
نقل می کنند که امام صادق علیه السلام این دو بیت را بارها برای مَثَل زدن می خواند [کنز الفوائد]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :50970
بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
اوقات شرعی
» درباره خودم
نکاتی در مورد بیانیه تحریم فرهنگی اسرائیل - بسیجی اقتدار ملت
پایگاه شهدای معلم
من یک بسیجی ام. شاید نه یک بسیجی واقعی ولی حداقل اسمش باعث افتخاره من است
» لوگوی وبلاگ
نکاتی در مورد بیانیه تحریم فرهنگی اسرائیل - بسیجی اقتدار ملت
» فهرست موضوعی یادداشت ها
» مطالب بایگانی شده
» جستجو در وبلاگ

» آوای آشنا
» دل نوشته های فرزند شهید بهرامی


به نام خدا

آن هنگام که رویاهای کودکی ام جان می گرفت معنای اشک های بی پایان مادر ، قد خمیده ی مادر بزرگ و عصای دست پدر بزرگ را نمی دانستم . آن گاه که با همسالان پر هیجان خود مشغول بازی و جنب و جوش بودم و دنیای کودکانه مرا در خویش فرو برده بود ، معنای عکس قاب گرفته ات را روی دیوار نمی دانستم .
من نمی دانستم معراج شهدا را کجای شهرمان می توان زیارت کرد و گریه ی بی اندازه آن همه مرد و زن آشنای دور و نزدیک در مراسم وداعت چه مفهومی دارد ؟ من فقط در ذهنیت کودکانه و ساده ام ، همواره منتظر مسافری بودم که چند وقت پیش از سفر به من و برادرم گفته بود .
حالا من بودم و معراج شهدای شهرمان و اندوه و اشک آشنایان دور و نزدیک و لباس تیره ی مادر . من آن وقت ها چه می دانستم وقتی پا به مدرسه می گذارم باید از همان آغاز به تمرین کلمه ای مشغول شوم که مدتها منتظرش بودم . وقتی معلم سر مشق « بابا آب داد » را روی تخته نوشت با خود گفتم : راستی ! بابا کی از سفر بر می گردد ؟ آه که چقدر دوست داشتم وقتی به خانه می آیم تو را در آغوش بگیرم و نمره های بیست ام را نشانت دهم .
در کلاس اول راهنمایی وقتی معلم از بچه ها می خواست خود را معرفی کنند و شغل پدرشان را بگویند با اندوهی تلخ تو را مسافر نامیدم و گفتم پدرم هنوز در سفر است .
هنوز در سفری پدر جان ، و هنوز یادم هست که مهربانانه هنگام وداع گفتی : بچه ها ! هوای مادر را داشته باشید . اما نیستی که ببینی مادر این سالها چقدر شکسته شده ! این مادر شکسته همان است که صبر و استقامتش نگذاشت خم بر ابروی بچه ها بیاید با گریه هامان گریست و با خنده هامان لبخند زد این مادر شکسته همان است که جوانی اش را پای بچه ها گذاشت و اجازه نداد بی پدری به اندوهی مجسم مبدل مان کند و جای خالی تو در خانه احساس شود .
پدر ، نگاه کن ! حالا من بزرگ شده ام بزرگتر از درخت آلبالویی که در حیاط خانه مان قد کشید . هنوز چشم به راه توام و هنوز دوست دارم تو را گاهی در خواب ببینم تا بوسه ای هر چند کوتاه بر گونه هایم بنشانی .
گاهی به پروانه ها ، قاصدکها ، آینه ها و ابرها التماس می کنم پیغام مرا به تو برسانند ، گاهی که نام تو را می شنوم و نسیم خسته را می بویم بی اختیار گریه ام می گیرد .
من فرزند جوان توام پدر ! اما هنوز وقتی عکست را پیش رویم می گذارم بغض و گریه امانم نمی دهد .
من فرزند جوان توام ! اما هنوز کودکانه دلم برایت پر می زند و تو خوب می دانی که چقدر دلتنگ نگاه پدرانه و نوازشگر و مهربان توام .
من فرزند جوان توام ! اما با همه ی این دلتنگی ها حالا خوب می دانم که دلیل رفتنت چه بود حالا خوب می دانم که چقدر از عشق سرشار بودی و چه خوب راه و رسم عاشقی را می دانستی .
پدر ! تو عاشقانه پر کشیدی و حالا خون عاشقانه ی تو در رگ های من است حالا من نیز عاشقم .
عاشقم میهن خویش را که با سرخی خون تو و همسنگرانت رنگین است . عاشقم انقلابمان را که یادگار پیر سفر کرده و راحل ماست .
عاشقم آرمانهای امام عزیز و شهدای شور آفرین مان را .
و عاشقم راه و رسم و رای و فرمان رهبر عز یزم را که همواره تماشای چهره و شنیدن کلامش آرامم کرده .
از خدا می خواهم این عشق را در مسیر ولایت مداری و پیروی از رهبر مهربان و ولی زمان به بالاترین حد و رتبه و درجه برساند .





پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 12:5 عصر | نظرات دیگران ()

» بسیجی خستگی را خسته کرده



سالگرد تشکیل بسیج مستضعفان، یادآور خاطره پرشکوه مجاهداتی است که در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، زیباترین تابلوهای ایثار و فداکاری همراه با نجابت و فروتنی و توأم با شجاعت و رشادت را ترسیم کرده است. خاطره جوانمردان پاکدامن و غیوری که شیران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شیطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آمیختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند. جوانانی که از لذات و هوسهای جوانی برای خدا گذشتند و پیرانی که محنت میدان جنگ را بر راحت پیرانه سر ترجیح دادند و مردانی که محبت زن و فرزند و یار و دیار را در قربانگاه عشق الهی فدا کردند؛ خاطره انسانهای بزرگ و کم ادعایی که کمر به دفاع از ارزشهای الهی بستند و از هیبت دروغین قدرتهایی که برای حفظ فرهنگ و ارزشهای جاهلی غرب به مصاف ارزشهای الهی آمده بودند، نهراسیدند.


 


بسیج عبارت است از مجموعه‌ای که در آنها پاک ترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده اند. ... مجموعه‌ای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطرجمع می کند.


 



اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نیروهای مسلح و بسیج مردمی در دوران جنگ هشت ساله نشان دادید و حقیقتاً اسلام را روسفید و امت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را سربلند ساختید و اگر نبود خونهای مطهر و معطری که در راه خدا بر زمین ریخته شد؛ یقیناً امروز از نظام اسلامی اثری نبود و پرچم قرآن چنین سربلند نمی شد.


 



امروز هم، بسیجی برای کشور دل می سوزاند برای آبادانی کشور تلاش می کند، برای حفظ استقلال ملی، هرچه بتواند کار می کند و از جان خود هم می گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن می خواهد از روزنه‌ای، چه اقتصادی و سیاسی و چه فرهنگی – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او می ایستد و با مشت به صورتش می کوبد.


 


شما بسیجی ها باید به گونه ای رفتار کنید که احترام و محبت مردم جلب شود. شما باید نمونه اخلاق و تواضع و مهربانی و رعایت مقررات باشید. آن کسی بسیجی تر است که مقررات را بیشتر رعایت می کند، به خاطر آنکه این فرد بیشتر از همه برای نظام دل می سوزاند و مقررات، لوازم قطعی اداره درست نظام است.





پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 12:2 عصر | نظرات دیگران ()

» پشت چادر فرمانده

 

بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از هیئت، پذیرایی که تمام شد ،ظرف غذا را رها کرد و رفت . صدا زدم : بیا ، برگشت و نشست . گفتم اخوی ! چرا این یه ذره غذا رو گذاشتی و رفتی ؟ گفت : میل ندارم . گفتم چرا ؟ این که چیزی نیست . بخور بعد برو . مثل اینکه حواسش جای دیگری بود . نگاهی به طرف دیگر انداخت و گفت : نه ! مهم نیست . گفتم : تازه چایی هم نیم خورد کردی ، یه قند اضافه هم دور انداختی که زشته ! مثلا هیئت اومدی ثواب جمع بکنی !!؟ همه ی ثواب هات با همه ی اینها از بین رفت که ! انگار اصلا حوصله ی نصیحت گوش کردن نداشت . بلند شد و رفت . نگاهی به قندها کردم یاد چیزی افتادم . د.باره صدا زدم : بیا . با کمی اخم برگشت بالای سرم ایستاد . بلند شدم ، دستم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم :
یک بار کنار چادر یکی از فرمانده ی گردانها ، شهید مهدی باکری چند حبه قند پیدا کرد . رفت با دست لرزانش قندها را برداشت ، خاک هایش را فوت کرد ، بردشان پیش فرمانده ی گردان . گفت : ((فلانی ! حق دارم بزنم تو سرت یا نه ؟)) فلانی گفت : (( آخه چرا آقا مهدی ؟ چی شده مگه ؟ کسی خلافی کرده یا ...)) آن چند حبه قند را گرفت جلوی چشمش و گفت : (( اینها پشت چادر تو چی کار می کنه ؟))فلانی گفت :((اینها را ... من ...)) مهدی گفت:((میدانم چه کارت کنم.))همان جا رفت یه دستنویس بلند بالا نوشت ، داد به تمام فرماندهان گردانها ، مازمشان کرد که رعایتشان کنند. آن نوشته بود :(( مواظب باشید خون دوست شهیدتان را با اسراف لگد نکنید. ))
خاطره که تمام شد سرش را زیر انداخت و یاد قرارش افتاد و به فکر فرو رفت .

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 


                                                                                                   




پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 11:59 صبح | نظرات دیگران ()

» موشک جواب موشک

  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 23/11/1385:: 9:24 صبح
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    «مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی می گذاشت. از آن آدم هایی بود که فکر می کرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد. شده بود مسؤول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذله شده بودیم. وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می کردند. از رو هم نمی رفت. تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسؤول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم» را گذاشت. لحظه ای بعد صدای نعره خری از بلندگوی عراقی ها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!» تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.


     


                                                                                       کتاب رفاقت به سبک تانک ص 20


                                                                                        




    پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 11:57 صبح | نظرات دیگران ()

    » موشک جواب موشک

  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 23/11/1385:: 9:24 صبح
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    «مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی می گذاشت. از آن آدم هایی بود که فکر می کرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد. شده بود مسؤول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذله شده بودیم. وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می کردند. از رو هم نمی رفت. تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسؤول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم» را گذاشت. لحظه ای بعد صدای نعره خری از بلندگوی عراقی ها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!» تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.


     


                                                                                       کتاب رفاقت به سبک تانک ص 20


                                                                                        




    پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 11:56 صبح | نظرات دیگران ()

    » مصاحبه با دختران در مورد حجاب
    موضوع پوشش در کشور ما از موضوع هایى است که همیشه در باره اش حرف هایى اصلى و حاشیه هایى چشم گیرتر وجود داشته است. سال هاى زیادى ، این پوشش با محدودیت هاى تعریف شده و نشده اى تابع الگویى تقریباً ثابت بود. خیلى ها در این سال ها از محدودیت دم مى زدند. از این که تعریف پوشش در کشور ما موجب شده است تا آنها درگیرودار وضعى تحمیل شده و اجبارى ، چیزى را بپوشند که دوست ندارند. اما این حقیقت دیگر قابل انکار نیست که از چندسال پیش به این طرف ، پوشش، برخى تابع هیچ حد و مرز تعریف شده اى نبوده است.دامن هاى لنگى تنگ و چاک دار که این روزها برخى از خانم ها با مانتوهاى کوتاه و چسبان مى پوشند، شال هاى حریر نازک ، آستین ها و پاچه هاى گتردار که گاهى تا آرنج یا زانو بالا مى برد، نشانه هایى از این ادعا است که موجب شد تا دوباره مسئولان به فکر اعمال قانون حجاب در کشور بیفتند.
    به راستى «حجاب» براى دختران و زنان امروزى چه تعریفى دارد؟ چند درصد از آنها براساس منطق «دلمان مى خواهد» و «دوست داریم» زندگى مى کنند؟ چند درصد حجاب را یک موضوع فردى و چند درصد آن را مسأله اى اجتماعى مى دانند؟ چنددرصد از زنان تا به حال با مطالعه و تحقیق در باره «حجاب» به نتیجه اى رسیده اند؟
    آزادى را عشق است
    «یاسمین ملک محمدى» دختر ۲۴ساله اى است که بدحجابى خود را قبول ندارد. او مى گوید:«من دلم مى خواهد آزاد باشم. آزادى یعنى همین که هرچه دلت خواست بپوشى. دلم مى خواهد که لباس هاى مد روز بپوشم. هرچه هم تنگ و کوتاه باشد، مهم نیست.» این خانم از آن دسته است که دراین مقوله جز به خود و نظراتش به چیز دیگرى فکر نمى کند. مانتوهایى که در کمد دارد، سرخابى، سفید و نارنجى است. اغلب روى سرش شال مى اندازد و دو تا هم شلوار پاچه کوتاه دارد که با همه این رنگ ها «ست » مى شود. مانتوهایش آن قدر تنگ است که دکمه نارنجیه انگار به سختى به جا دکمه سمت راست مى رسد و بعد از بسته شدن هم، آدم هر لحظه منتظر از جا پریدنش است. با این مانتو، او یک شلوار برموداى تا یک وجب زیر زانوى سفیدرنگ مى پوشد. خودش مى گوید: «اوایل کمى این نوع پوشش برایم سخت بود. چون تعداد کسانى که این «مد» را مى پوشیدند، خیلى کم بود اما بعد، بیشتر شد و ما هم راحت شدیم.»
    دراین باره گفته هاى سردار رادان، رئیس پلیس تهران را یادآورى کنیم که گفت، نتایج حاصل از یک نظرسنجى درباره بعضى از افراد بدحجاب نشان مى دهد عده اى از بدحجاب ها به این دلیل نوع خاصى از پوشش را انتخاب مى کنند که حس مى کنند در غیراین صورت از جامعه و دوستانشان عقب مى افتند.
    «شهره »، «سارا» و «ژاله» دانشجویان رشته هنر یک دانشگاه غیرانتفاعى اند. آنها را که نمونه هاى عینى «مد» روز هستند در خیابان ولى عصر(عج) مى بینم. خودشان را پایبند اصول اخلاقى معرفى مى کنند و شلوارهاى تنگ و کوتاه، مانتوهاى جذب بدن و آستین هایشان را که تا آرنج بالا رفته است به هیچ وجه مخالف این اصول نمى دانند. «ژاله» مى گوید:«هوا گرم شده است و این نوع پوشش خنک»تر است. در واقع حق ما است که هرچه دوست داریم، بپوشیم.» او با بیان این که طرح برخورد با «بدحجاب»ها موجى ایجاد مى کند و به سرعت به فراموشى سپرده مى شود، مى گوید: «اگر یک روز برسد که دانشگاه ها مقنعه را هم اختیارى اعلام کنند، خیلى خوب مى شود.»
    مقنعه اى که او از آن حرف مى زند، پوشش وارفته اى است که تا نزدیک قوس آخر کله اش عقب رفته است. «شهره» هم مثل دوستش فکر مى کند. آنها حق خودشان مى دانند که هرچه دوست دارند، بپوشند و مدعى هستند که چون دوست دارند، پس مى توانند آستین ها و پاچه هایشان را تا هرجا که مى خواهند کوتاه کنند. آنها حاضر نیستند که بشنوند حجاب و حفظ آن جزو اصول دینى ما است و به همه سؤال هاى من دراین باره تنها با جمله هاى «دوست داریم»، «دراین باره مطالعه نکردیم چون وقت نداریم»، «دلمان مى خواهد»، «مى خواهیم شیک و مد روز به نظر بیاییم» و «به هیچ کس مربوط نیست»پاسخ مى دهند.
    هنجارشکنى
    خودباختگى در برابر «مد» پدیده اى است که گریبان افراد سطحى و تنگ نظر را بیش از بقیه مى گیرد. در واقع عموماً باسوادها باحجاب تر و کم سوادها، بدحجاب ترند.
    این موضوع را دکتر «احمدى»، روانپزشک و مشاور مى گوید و مى افزاید: «هر آدم مسلمانى مى داند که حجاب جزو واجبات دین است. حد و حدود آن هم به روشنى تعریف و تبیین شده است. زن مسلمان تنها مجاز است که گردى صورت و کفین (دو کف دست تا مچ) را نپوشاند. حالا اگر کسى مى آید و از این حد تجاوز مى کند، حق ندارد به نظر جامعه بى احترامى کند و با شرایطى مغایر با اصول اجتماع به خیابان بیاید. او در خلوت خود، مى تواند هرجور دلش خواست زندگى کند اما وقتى پایش را به کوچه و خیابان مى گذارد باید حرمت باور و اعتقاد آدم هاى دیگر و ارزش هاى اجتماعى را حفظ کند. از نظر روانشناسى کسى که با زیر پا گذاشتن اصول اجتماع قصد هنجارشکنى دارد، فردى داراى اختلال رفتارى و ناسازگار است.»
    احترام به اجتماع
    احترام به نظر اجتماع و آشنایى با اصول آداب معاشرت اجتماعى به افراد هیچ جامعه اى اجازه نمى دهد که با منطق فردى و بدون توجه به عرف اجتماعى لباس بپوشند و در اجتماع حاضر شوند. «آرزو وفا آذر» دانشجوى ۲۲ ساله یکى از دانشگاه هاى انگلیس در این باره مى گوید: « در آن جا (انگلیس ) هم مردم براى هرمکان و مراسم ، پوشش خاصى را انتخاب مى کنند. زنان انگلیسى هرگز با لباس هاى شب به خیابان نمى آیند یا در محیط کار و دانشگاه حاضر نمى شوند. تا آن جا که من دیدم و دریافتم اغلب زنان در محیط هاى کارى ، تحصیلى ، هنگام خرید و خلاصه در هر جایى به جز میهمانى ، خیلى ساده لباس مى پوشند و هرگز گرایشى به جلب توجه هاى آنچنانى ندارند مگر این که از نظر اخلاقى مشکل داشته باشند». وى مى افزاید: « در همه جاى دنیا با افرادى که برخلاف عرف لباس مى پوشند، برخورد انتظامى و قضایى مى شود و این حق اکثریت جامعه است که خواستار الگویى مشخص و منطبق با اصول دینى و اجتماعى براى نوع پوشش مردم باشند.»
    خلق را تقلیدشان برباد داد
    تقلید از مدل هاى غربى و اجراى آنها روى مانتو و شلوارهاى ایرانى ، شکل خنده دارى از نوعى پوشش را به وجود آورده که معلوم نیست، چى هست و به کجا تعلق دارد. آیت الله سبحانى یکى از ائمه جماعات دراین باره مى گوید: «حجاب اصل تعریف شده در دین و نظام اسلامى است. افراد تابع این کشور چنانچه مجموعه قوانین مربوط به راهنمایى و رانندگى یا دیگر قانون ها را پذیرفته اند باید پذیراى این قانون صریح اسلامى نیز باشند.»
    وى مى افزاید: « نمایش این چنینى دست و پا و صورت که این روزها مد شده، شکل مضحکى از آزادى هاى بى قید و شرط است. نمى شود در ایران بود و مثل اروپایى ها فکر و زندگى کرد. نمى شود مسلمان بود و از دستورات صریح اسلام پیروى نکرد. نمى شود طالب آزادى بود و بعد وقتى در اختیار گذاشته مى شود، آن را تحریف کرد یا مورد سوءاستفاده قرار داد.»
    به راستى اگر حد و حدود رعایت مى شد. اگر دخترها وپسرهایى که مرزهاى دینى و اخلاقى را در پوشش شکستند، عقده هاى مینى مالیستى شان را در مانتوها و شلوارهایشان بروز نمى دادند. کمى به قوانین کشورمان احترام مى گذاشتیم. مطالعه مى کردیم و تکلیف خود را در برابر پدیده حجاب تعریف و تعیین مى کردیم، چه نیازى بود به این که نیروى انتظامى، نمایندگان مجلس ، دولتمردان و... با صرف کلى هزینه و وقت به فکر اصلاح پوشش و اعمال قانون حجاب بیفتند؟





    پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 11:36 صبح | نظرات دیگران ()

    » آثار و فواید حجاب

    حجاب و پوشش آثار و فواید بسیاری دارد که یکی از این آثار بعد فردی و ایجاد آرامش روانی در فرد است که یکی از از عوامل آن عدم تهیج و تحریک جنسی است و در مقابل فقدان حجاب ، بی بند و باری را در میان زنان و مردان فزونی می بخشد .
    به گزارش ایونا ، از فواید دیگر حجاب استحکام بیشتر کانون خانواده است در جامعه ای که برهنگی در آن حاکم است هر زن و مردی همواره در حال مقایسه است و آنچه ریشه خانواده را می خشکاند این است که این مقایسه آتش هوس را در زن و شوهر دامن می زند .
    بنابراین زنی که چادر بر سر می گذارد ، نه تنها اولین قدم را در حفظ کانون گرم خانواده برداشته بلکه آبرو و شرافت مادری را فراهم ساخته است و خود را از نگاههایی که همچون تیر به قلب خانواده اصابت می کند محفوظ داشته است .
    حفظ و استیفای نیروی کار در جامعه از فواید دیگر حجاب در بعد اجتماعی است ؛ بدحجابی باعث تضعیف نیروی کار افراد در جامعه می گردد.
    برخلاف نظام ها و کشورهای غربی که میدان کار و فعالیت های اجتماعی را با لذت جویی درهم می آمیزند ، اسلام می خواهد با رعایت حجاب و پوشش ، محیط اجتماع را از این گونه لذت ها پاک کند .
    همچنین استفاده از حجاب و پوشش بویژه چادر مشکی به دلیل سادگی و ایجاد یکدستی در پوشش بانوان در بیرون منزل می تواند در بعد اقتصادی نیز تاثیر مثبت و در کاهش تقاضاهای مدپرستی بانوان تاثیر گذار باشد
    به گزارش ایونا ، متاسفانه بعضا مظاهر مدپرستی در چادرهای مشکی نیز مشاهده می گردد بگونه ای که برخی از بانوان بجای استفاده از چادرهای مشکی متین و باوقار به چادرهای مشکی توری و نازک که با فلسفه حجاب و پوشش تناسبی ندارد روی می آورند .
    از طرفی حجاب بانوان در جامعه اسلامی مبارزه ای است بر علیه سلطه گران و جنایتکاران دنیا که همواره سعی داشته اند با ترویج بی بندو باری و بد حجابی ، ارزش های اسلامی را پایمال کنند .
    اگر حجاب اسلامی اهمیت نداشت چه در کشورهای اسلامی و چه در کشورهای غربی از آن به عنوان مد لباس زنان در کنار صدها مدل دیگر نمی پذیرفتند و هرگز استعمار غرب ، رضاخان را بر آن نمی داشت که تمام حکومت خود را برای از بین بردن چادر بسیج کند .
    چادر خیمه عفاف پیروان فاطمه(س) است که با گذشت 14 قرن ، ندای آزادی بخش آن حضرت همچنان در گوش تاریخ طنین انداز است.




    پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 11:35 صبح | نظرات دیگران ()

       1   2   3   4   5   >>   >