سلام دوستان خوبم:
این مطلب زیر قصه نیست.یه واقعیته .بخوانید و ببینید ما کجای این عالمیم.ببینید ایثار و از خود گذشتگی چگونه معنا پیدا می کند؟باور کنید خودم با شنیدن این خاطره لحظاتی نشستم و بر حال خودم گریه کردم.چقدر گرفتار مادیات شده ایم.؟..کجا می رویم؟...
سلام مامان قهرمانم :
میدونی ..حالا که روز تولدته من و آبجی می خواستیم قشنگ ترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم چی بخریم.دختر خاله می گفت برات یه دست کامل لوازم ارایش بخریم..میگفت اگه مامانت ارایش کنه زخم های روی صورتش کمتر معلوم می شه..می گفت : زشته یه معلم با سرو صورت زخمی سر کلاس بره...میگفت: شاگردهاش می فهمند شوهرش...
میدونم تو هیچ وقت برای خودت از این چیزها نمی خری...آخه همش رو می دی پول دارو و بیمارستان بابا...بابا هم که تو رو کتک میزنه...فحش می ده...حرف هایی می زنه که ما نمی فهمیم...فقط می بینیم و گریه می کنیم.
من و آبجی خوب می فهمیم که وقتی بابا موجی می شه تو دستای مارو می گیری و می بری تو اتاق دیگه.. بعد می ری تا بابا کتکت بزنه و موهای قشنگتو بکشه... من و اون خوب می دونیم چرا این کارو می کنه .اخه اگه تو نری جلوی بابا اون خودشو می زنه ... دست خودش نیست...تو هم چون بابا رو خیلی دوست داری نمی خواهی بابا خودشو بزنه ... به قول خودت یه ذره از سهمت و فداکاری هاش رو میدی...از ترکش های توی بدنش...از موجی شدنش...از... ما می فهمیم که وقتی بابا اروم می شه سرش رو می گیره و چقدر گریه می کنه...وقتی می فهمه چیکار کرده ناراحت می شه...دستت رو می بوسه...تو هم گریه می کنی ...من و ابجی صدای گریه تو و بابا رو می شنویم.
مامان جون:مامان خوب و قهرمانم: پس سهم ما چی می شه؟ما هم می خوایم مثل تو وبابا قهرمان باشیم...می خوایم روز تولدت پول هامون رو بدیم به تو تا برای بابا دوا بخری ...فقط تو رو خدا این دفعه بذار بابا ما رو جای تو کتک بزنه ...
مامان جون : تولدت مبارک.
نامهای به پدر .........
سلام!
هر بار که سلامت کردم، سکوت و نگاهت، جواب سلامهایم بود. دست خودم نیست بابا. کمی سن، بیشتر از این امکان فکر به من نمیدهد. اما با همین سن و سالم، خوب فهمیدهام که آن قدر به زیباییهای دنیا دل بستهایم که گوشهایمان تنها با غیبت و حرفهای بیهوده پر شده است. پس این حق ماست که از شنیدن پاسخت عاجز باشیم!
بابا جان، بیش از دوازده بهار است که شکوفههای سبز زندگی را دیدهام، اما احساس میکنم «دوازده» پاییز زرد است که مردم این شهر، شادابی و مهربانی شما را فراموش کردهاند.
. . . و من حالا در پناه لطف مادر به حقیقت فکر میکنم. کسی هم نمیداند که دوری تو بادلم چه میکند !
این بار خواستم نامهای برایت بنویسم. چرا که مدتهاست با دوستانت در اینجا همنشین شدهام و با گریهی ایشان، گریه و با غصه ایشان، غصه و با اندوهشان، غمگین میشوم. حرفهای خوبشان، حقایق بزرگی از تو به من نشان میدهد. نمیدانم چرا هر چه میگویند، با آن چه که من میان این مردم میبینم، تفاوت دارد؟
دستان خودم نیز کوچک است و تو در آن بالا هستی که نمیتوانم دستی به سویت دراز کنم.
قدمهایم کوچک و کوتاه است و تو از من بسیار جلوتر هستی. آن قدر از ما زمینیها دوری که نمیتوان تو را با چشم دید، برای اینکه دل ما از تو دور شده است.
حرفهایم را خوب بخوان. میخواهم از این جا بگویم. از اینکه جمعه شب هر هفته، در مدرسهی «الوارثین» که خودت مؤسس آن بودی، با جمعی از دوستانت، بر سر درس مینشینم. درس ما تنها اشک است و فهرست دروس آن، جهاد، بزرگی، ایمان، صداقت، شهادت و گذشت نامگذاری شده است. بر خلاف همه جا، رنگ و بو و محیط آن فرق دارد.
هیأت الوارثین، همان مدرسهای است که زمان جنگ آن را (موقعیت الوارثین) میخواندند. بعضی از شاگردانش که الآن اینجا هستند، میگویند: ما مردودی آن دوران مدرسهایم!
هر چند یک بار، سرمشقی از صفات تو را برایمان میخوانند و من با همهی فکر کوچکم میپندارم که تو چه قدر بزرگ بودی و عظمت داشتی.
مادر نیز گاهی اوقات که دلتنگ تو میشود، از شما برایم قصه و حکایتی نقل میکند و هر درسش، تکلیف جداگانهای برایم می شود.
بابا جان، میگویند: با بهترین اخلاق، صبر و پایداری، ایمان و تقوا، تواضع و اخلاص و معدل بالا به شهادت رسیدی.
میگویند: هر کس شهید نشده، معدلش کمتر از «ده» بوده است. من از صحبتهای آنها ماندهام!
میگویند: تو خیلی اهل تنهایی و سکوت بودی؛ اما نمیدانم چرا خیلیها در این جا با شلوغی و سر و صدا شیطان را دعوت میکنند!
میگویند: تو تنهایی را برای اینکه به خدا فکر کنی، دوست داشتی؛ اما این جا خیلیها برای فکر و خیال دنیا، تنهایی را دوست دارند!
میگویند: نمازهایت قشنگ و دیدنی بود؛ اما من دیدهام که خیلیها در نمازشان، حال رفتن به رکوع و خمیدگی در برابر خدا را ندارند!
میگویند: گذشت و تواضع تو، آدمهای بد را خوب میکرد، اما نمیدانم چرا خیلیها، حتی با دوستان همرزمشان، با بدی رفتار میکنند و خصوصیات «تو» را ندارند!
میگویند: اهل «سبقت» در سلام بودی؛ اما من ناراحت میشوم که اینجا، خیلی ها به برادر دینی خود سلام نمیکنند!
میگویند: تو با چند خرما و یک قمقمهی آب، چند روز را میگذراندی. همیشه هم از خدا به خاطر ناسپاسیات، طلب بخشش میکردی؛ اما بابا جان، من این جا میبینم، بعضی ها آن قدر میخورند و ثروت جمع میکنند که یادشان می رود از خدا سپاسگذاری کنند!
میگویند: تو برای رضایت «حق الناس»، روی دست و پای مردم میافتادی. روزها به دنبال صاحب مال مردم میرفتی تا حلالیت آنها را بخواهی. اما این جا خیلیها، استفاده نکردن از وسایل بیت المال را کاری احمقانه میشدانند!
میگویند: تو «زبان» را تنها وسیلهی گناهان میدانستی؛ اما این جا خیلیها با زبان خودشان، زبان حال گناهان دیگران میشوند!
میگویند: خیلی کم می خوابیدی؛ اما من فکر میکنم، این جا خیلی ها که بیدارند، در خواب غفلت به سر میبرند!
میگویند: ما شاگرد پدرت بودیم، دوست او بودیم. از تو تعریف میکنند؛ اما من دوست دارم آنها مثل خودت باشند!
خلاصه بابا جان، همه اینها معما شده بود تا سال گذشته ایام عید که برای بازدید به جبهه رفتیم. خیلی از چیزها، همان جا برایم روشن شد. دانستم چرا خاک جبهه، همه را از خود بی خود میکند. می دانستم چرا از شهر خوشت نمیآید. آن جا فهمیدم که وقتی سفارش کرده بودی: « به داد خود برسید، وقت تنگ است»، چه قدر نگران امروز ما بودی.
آن جا فهمیدم که تو چرا اسم و نام خودت را از «محمود» به «عبدالله» تغییر دادی، تا بنده خوبی برای خدا باشی.
وقتی به سرزمین «طلائیه» رسیدیم، «آقا جعفر» از تو برایمان بسیار گفت. از آن شبی که در میدان پر از مین و سیم خاردار معبر زدی.
اصلاً «طلائیه» بوی خودت را میداد. از غروب و تنهایی آن جا فهمیدم که تو چقدر با خدا دوست بودی. خوش به حالت. آن جا فهمیدم که چرا دوستانت دلشان برای تو تنگ میشود و هر جمعه شب، به دعا و راز و نیاز مشغول میشوند.
بابا جان، راستش در این نامه، به خودم قول دادم که از دلتنگی خودم برایت چیزی نگویم. درست مثل خودت که بعضی حرفها را در دلت نگه میداشتی.
دوست داشتم وقتی نامهام به دستت رسید، خوشحال شوی و افتخار کنی که فرزندت، به خاطر آن که هرگز تو را ندید، از خدا شاکی و گلهمند نیست. دلتنگی من از این است که مردم تو را فراموش کردهاند.
بابا جان، اینجا هم خوب است. من در کنار مادر مهربانم و پدری دلسوز، همانند خودت که وجودش بوی عطر تو را میدهد، در کنار خواهر کوچکم، قول دادهام آن گونه که تو دوست داشتی، زندگی کنیم.
جمعه شبها، در هیئت الوارثین، سری به ما بزن. دوستت دارم. منتظر جواب نامهات هستم. از قول من «امام» را ببوس و به دوستانت سلام برسان.
نامهام را برایشان بخوان، تا بدانند فرزندت برای خودش مردی شده است. خداحافظ بابای مهربانم!
فرزندت: محمود نوریان
در برابر توهین به پیامبر اکرم ساکت ننشینید!
چگونه به جمع معترضین بپیوندیم؟
از طریق:
www.yamohammed.com/lang/persian
Arabs to tighten Israeli boycottFourteen regional Arab countries have convened a four-day meeting in Syrian capital to discuss ways of tightening their boycott of Israel. |
جمعیت
بنابر آمار گرفته شده در پایان سال ۲۰۰۳م، ازحدود شش میلیون اسرائیلی، 8/80 درصد یهودی و 2/19 درصد عرب هستند. از میان یهودیان نیز ۶۳ درصد در اسرائیل به دنیا آمدهاند و ۲۷ درصد از اروپا و قاره آمریکا و ۱۰درصد از آسیا و افریقا -که شامل کشورهای عربی نیز میشود- به این سرزمین مهاجرت کردهاند.
در آمارهای رسمی، در دهه پنجاه میلادی، نسبت جمعیت یهودیان اسرائیل به سایرین درست برعکس، یعنی هشتاد درصد عرب و بیست درصد یهودی بوده است، ولی در اثر سیاست اخراج اجباری اعراب از سرزمین مادریشان و وضع قانون ممانعت از بازگشت این آوارگان -در کنار پذیرش مهاجران یهودى- امروز این آمار وارونه گشته است.
زبان رسمى و اصلی اسرائیلىها عبرى است و عربی که توسط اقلیت عرب تکلم میشود، زبان دوم است. سایر زبانهای رایج در اسرائیل عبارتند از: انگلیسی، روسی، ییدی (زبان عبری رایج میان یهودیان روسیه، لهستان و آلمان که مخلوطی از آلمانی و عبری است) و همچنین زبان رومانیایی.
اقتصاد
کمکهای مالی آمریکا در پیشرفت اقتصاد اسرائیل نقش مهمی دارد. ایالات متحده آمریکا سالانه بیش از دو میلیارد دلار با روشهاى مختلف و به صورت کمک بلاعوض(!) به اسرائیل پرداخت مىکند. صادرات اصلی رژیم صهیونیستى، مواد شیمیایی و تجهیزات نظامی است. توریسم و کشاورزی در اقتصاد این کشور جعلی اهمیت بالایی دارد.
جغرافیا
1- مساحت کشور جعلى اسرائیل، بدون احتساب مناطقی که در سال ۱۹۶۷م به تصرف درآورد 20هزار و 770 کیلومترمربع است. از این مقدار، 20 هزار و 330 کیلومترمربع خشکی است.
2- مجموع مساحت کشور جعلى اسرائیل، بنابر ادعاى مقامات رژیم اشغالگر قدس، با احتساب شرق اورشلیم و بلندیهای جولان، 22 هزار و 145 کیلومتر مربع است که از این میان 21 هزار و 671 کیلومتر مربع خشکی است.
3- مساحت سرزمینهای در اختیار اسرائیل (با احتساب مناطق تحت سلطه نظامی و منطقهاى که حکومت خودگردان فلسطینی، در کرانه باختری رود اردن در اختیار دارد) 28 هزار و 23 کیلومتر مربع است از این میان 27 هزار 549 کیلومتر مربع آن را خشکی تشکیل داده است.
مطبوعات
2- ها آرتص؛
3- جروزالیم پست (اورشلیم پست)؛
4- مَعاریو؛
منبع: نرم افزار چند رسانهاى وعده صادق
سلام علیکم؛
چند ماه پیش در وبلاگ یکى از دوستان ضدصهیونیسم، مطلب کوتاه دو خطى دربارهى کارتون «تام و جرى» را دیدم که مطلبى را به یاد من انداخت که مدتى بود فراموش کرده بودم و جالب دانستم تا آن را به اضافهى مطالبى از سایت تبیان (با کمى دخل وتصرف) در صفحهام بیاورم.
حدود 5، 6 سال پیش نوار کاستى از یکى از سخنرانىهاى خانگى حجت الاسلام پناهیان به دستم رسید که براى من خیلى جالب بود و ماهیت شوم صهیونیستها را براى من که در اول راه بودم روشن مىکرد.
یهود به دلایل بسیار زیادى از جمله موارد زیر همیشه مورد تنفر ملتها بوده و هست:
1- کشتن عیسى مسیح(ع) (به زعم مسیحیان)
2- بغض و کینه نسبت به دیگران
3- خون آشامى (به معنى واقعى کلمه)!
4- انزوا و درونگرایى
5- خود برتر بینى و نژادپرستى
6- فعالیتهاى اقتصادى غیر تولیدى
7- تجارت بَرده
8- تجارت در عرصهى فحشا
9- رباخوارى
10- انحصار معاملات طلا و نقره
11- رشوه
12- جاسوسى
13- اشاعهى بیمارى و مسمومیتهاى جمعى
14- تحریف کتابهاى آسمانى
15- مافیا
و... (که البته تکتک موارد بالا جاى بحث و نوشتن مطالبى مفصل دارد که انشاءالله در فرصتهاى بعدى و در صورت تمایل شما، به آنها مىپردازم).
به همین دلایل، از زمانهاى دور در اروپا مرسوم بوده که، اروپاییان براى نشان دادن نفرت خود از یهودیان، آنها را به موش که معمولاً همه مردم از آن بیزار و متنفر هستند، و ورود و وجود آن در هر جا همراه با بیمارى و آلودگى است، تشبیه مىکردند، و به فرزندان خود نیز این را آموزش مىدادند تا آنها هم از یهودیان دورى کرده تا از شر آنها در امان باشند.
به همین خاطر متفکران و سران یهود (که اغلب از سرمایهداران بزرگ دوران خود بوده و هستند) به فکر راهکارى براى این مشکل بزرگ و مقابله با این نوع از یهود ستیزى (Antisemitism) افتادند.
چون اغلب کودکان، حرفهاى پدر و مادر خود را همیشه درست در نظر گرفته و چیزى غیر از آن را نادرست تصور کرده و به آن اعتماد نمىکنند، پاک کردن این تصور (تشبیه یهودیان به موش) از ذهن کودکان و نشان دادن اینکه یهودیان مانند موش نیستند، کارى سخت و بیهوده به نظر مىرسید، پس سران یهود تصمیم گرفتند تا از جهت دیگر وارد شده و موش را حیوانى دوست داشتنى نشان دهند.
آنها با استفاده از ابزار قدرتمند سینما و تلویزیون وارد عمل شده و با ساخت برنامههایى مخصوص کودکان که اغلب، ستارههاى آنها موش بودند، به دنبال دستیابى به این هدف خود بودند.
آنها با ساخت مجموعههایى معروف و فوق العاده محبوب، مانند «تام و جرى» (Tom & Jerry)، «میکى موس» (Mickey Mouse)، «استوارت لیتل» 1و 2 (Stuart Little) و... تا حدود بسیار زیادى به هدف خود رسیدند.
در کارتون تام و جرى هم این هدف با قوت و شدت خاصى دنبال مىشود و سعى بر آن است تا موش (نماد اسرائیل) را حیوانى بىآزار و مهربان نشان دهد، که همیشه در معرض اذیت و آزار و حمله دشمن همیشگى خود، یعنى گربه قرار مىگیرد ولى با هوشمندى و گاهاً شیطنتهاى خود از دست گربه فرار کرده و یا او را مجبور به تسلیم شدن در برابر خود مىکند.
در این مجموعه هرگاه موش احتیاج به کمک پیدا مىکند، دشمن گربه، یعنى سگ، به کمک موش مىآید. سگ (نماد کشور امریکا) در این کارتون قدرتمند و البته بىآزار و آرام و حامى مظلوم نشان داده شده است.
مورد جالب دیگرى که مىتوان به آن اشاره کرد، دیدن شخصیتهاى کارتونى مطرود و گوشهگیرى است که به دلیل زشترویى توسط دیگران تحقیر مىشوند ولى در نهایت این ناتوانى و زشتى با توانایى و زیبایى جایگزین مىشود و آنها بر تمامى مشکلات غلبه کرده و غبطهى رقبا را برمىانگیزند.
نمونه این مسئله را در کارتون «دامبو، فیل پرنده» (Dumbo) به خوبى مىتوان به یاد آورد. در این فیلم شاهد آن بودیم که مادر دامبو، برخلاف سایر فیلها که کلاهى زنگولهدار بر سر دارند، کلاه عرقچینى مانند آنچه یهودیان بر سر مىگذارند (Yarmulka)، بر سر دارد و به جرم دفاع از فرزندش در اسارت به سر مىبرد که دامبو طى عملیاتى در سیرک پرچمى شبیه به پرچم اسرائیل را به اهتزار در مىآورد.
در کارتون «لوک خوش شانس» (Lucky Lucke) گانگسترى سفید پوست که نماد کلانتر و قانون اومانیستى آمریکایى است و همیشه از تنهایى و آوارگى و غربت خودش حرف مىزند، با چهره و اخلاقى خوب، همیشه در جستجوى مجرمان است و هرگز شکست نمىخورد. در برخى از قسمتها این هفتتیر کش متمدن و مهربان، فرشته نجات سرخپوستان ساده لوح مىشود، به طورى که اگر او نبود جنگ قبیلهاى همه جا را فرا مىگرفت و نکته جالب اینجاست که بالاخره این سؤال باقیست که خانه لوک کجاست و چرا همیشه در پایان پیروزىهاى غرورانگیزش به سمت غروبى زیبا مىرود. که این نماد یهودى تنها و مطرود است که هویت خویش را بر ملا نمىکند و به سمت سرزمین موعودش مىرود تا به سعادت برسد. عبارت «رفتن به سمت خورشید» در تورات آمده و در میان یهودیان رایج است که منظور از آن بازگشت به سرزمین موعود مىباشد.
علاوه بر انیمیشن در عرصه فیلم کودک، هالیوود نیز از تعدى صهیونیستها مصون نمانده و کلیشههاى خاص در قالب فیلم کودکان، طى چند دهه اخیر را مدام تکرار کرده است. مثلاً کلیشه کودک محروم مانده از میراث اجدادى یا جدا افتاده از آغوش گرم مادر که هر یک به نوعى تداعىگر یهودى مظلوم و به دور مانده از سرزمین مادرى خویش هستند.
در این قبیل داستانها از پیامهایى استفاده مىشود که در کتب مقدس یهودیان آمده است و مخاطب یهودى و بسیارى از غیر یهودیان به راحتى مىفهمند که منظور از آن چیست. یهودیان، اسرائیل را مادر قوم خویش مىدانند. اینکه شهر یا منطقهاى به انسان تشبیه شود، در جاى جاى تورات آمده است. داستان «سیندرلا» 1و2 (Cinderella) مثال خوبى براى این کلیشه نخنما و تکرارى است.
نکته جالب در دو کارتون سیندرلا و دامبو مجدداً حضور پررنگ موش است که از حامیان شخصیتهاى اصلى کارتون مىباشند.
داستان «هاچ زنبور عسل» هم به کودک یهودى مىفهماند که باید به دنبال مادر زیبا ونورانى خویش (سرزمین موعود) باشد و همهى غیر یهودیان موجوداتى مخوف، بدجنس و حتى بدبو هستند که مىخواهند او را از بین ببرند.
کلیشهى کودک پر درد سرى که با زیرکى بر دشمنانى که قصد تجاوز به خانه و کاشانه او را دارند، فایق مىآید و آنها را به سختى مجازات مىکند هم شبیه مورد قبلى است. مجموعه طنز «تنها در خانه» (Home Alone) براساس همین کلیشه پدیده آمده و با نگاهى ساده به مضامین آن، ردپاى چهار جنگ اعراب و اسراییلى و شکست اعراب در هر چهار جنگ را مىتوان دید.
برخى از آثار انیمیشن نیز محملى براى پیامهاى سیاسى هستند. مثلاً در کارتون «شیرشاه» (Lion King) رد پاى نزاع دو ابرقدرت طى سالهاى جنگ سرد و آشتى مجدد نسلهاى آتى بعد از فروپاشى نظام کمونیستى در شوروى سابق به وضوح مشهود است. توضیح اینکه شیر نماد سلطه جهانى یهود است و در تورات آمده است:
«و بقیه یعقوب، در میان امتها و قومهاى بسیار مثل شیر در میان جانوران جنگل و مانند شیر درنده در میان گلههاى گوسفند خواهند بود که هنگام عبور پایمال مىکند و مىدرد و کسى نمىتواند مانع او شود. قوم اسرائیل در برابر دشمنانش خواهد ایستاد و آنها را نابود خواهد کرد».
منبع: مرگ بر صهیونیسم