به نام خدا
آن هنگام که رویاهای کودکی ام جان می گرفت معنای اشک های بی پایان مادر ، قد خمیده ی مادر بزرگ و عصای دست پدر بزرگ را نمی دانستم . آن گاه که با همسالان پر هیجان خود مشغول بازی و جنب و جوش بودم و دنیای کودکانه مرا در خویش فرو برده بود ، معنای عکس قاب گرفته ات را روی دیوار نمی دانستم .
من نمی دانستم معراج شهدا را کجای شهرمان می توان زیارت کرد و گریه ی بی اندازه آن همه مرد و زن آشنای دور و نزدیک در مراسم وداعت چه مفهومی دارد ؟ من فقط در ذهنیت کودکانه و ساده ام ، همواره منتظر مسافری بودم که چند وقت پیش از سفر به من و برادرم گفته بود .
حالا من بودم و معراج شهدای شهرمان و اندوه و اشک آشنایان دور و نزدیک و لباس تیره ی مادر . من آن وقت ها چه می دانستم وقتی پا به مدرسه می گذارم باید از همان آغاز به تمرین کلمه ای مشغول شوم که مدتها منتظرش بودم . وقتی معلم سر مشق « بابا آب داد » را روی تخته نوشت با خود گفتم : راستی ! بابا کی از سفر بر می گردد ؟ آه که چقدر دوست داشتم وقتی به خانه می آیم تو را در آغوش بگیرم و نمره های بیست ام را نشانت دهم .
در کلاس اول راهنمایی وقتی معلم از بچه ها می خواست خود را معرفی کنند و شغل پدرشان را بگویند با اندوهی تلخ تو را مسافر نامیدم و گفتم پدرم هنوز در سفر است .
هنوز در سفری پدر جان ، و هنوز یادم هست که مهربانانه هنگام وداع گفتی : بچه ها ! هوای مادر را داشته باشید . اما نیستی که ببینی مادر این سالها چقدر شکسته شده ! این مادر شکسته همان است که صبر و استقامتش نگذاشت خم بر ابروی بچه ها بیاید با گریه هامان گریست و با خنده هامان لبخند زد این مادر شکسته همان است که جوانی اش را پای بچه ها گذاشت و اجازه نداد بی پدری به اندوهی مجسم مبدل مان کند و جای خالی تو در خانه احساس شود .
پدر ، نگاه کن ! حالا من بزرگ شده ام بزرگتر از درخت آلبالویی که در حیاط خانه مان قد کشید . هنوز چشم به راه توام و هنوز دوست دارم تو را گاهی در خواب ببینم تا بوسه ای هر چند کوتاه بر گونه هایم بنشانی .
گاهی به پروانه ها ، قاصدکها ، آینه ها و ابرها التماس می کنم پیغام مرا به تو برسانند ، گاهی که نام تو را می شنوم و نسیم خسته را می بویم بی اختیار گریه ام می گیرد .
من فرزند جوان توام پدر ! اما هنوز وقتی عکست را پیش رویم می گذارم بغض و گریه امانم نمی دهد .
من فرزند جوان توام ! اما هنوز کودکانه دلم برایت پر می زند و تو خوب می دانی که چقدر دلتنگ نگاه پدرانه و نوازشگر و مهربان توام .
من فرزند جوان توام ! اما با همه ی این دلتنگی ها حالا خوب می دانم که دلیل رفتنت چه بود حالا خوب می دانم که چقدر از عشق سرشار بودی و چه خوب راه و رسم عاشقی را می دانستی .
پدر ! تو عاشقانه پر کشیدی و حالا خون عاشقانه ی تو در رگ های من است حالا من نیز عاشقم .
عاشقم میهن خویش را که با سرخی خون تو و همسنگرانت رنگین است . عاشقم انقلابمان را که یادگار پیر سفر کرده و راحل ماست .
عاشقم آرمانهای امام عزیز و شهدای شور آفرین مان را .
و عاشقم راه و رسم و رای و فرمان رهبر عز یزم را که همواره تماشای چهره و شنیدن کلامش آرامم کرده .
از خدا می خواهم این عشق را در مسیر ولایت مداری و پیروی از رهبر مهربان و ولی زمان به بالاترین حد و رتبه و درجه برساند .
سالگرد تشکیل بسیج مستضعفان، یادآور خاطره پرشکوه مجاهداتی است که در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، زیباترین تابلوهای ایثار و فداکاری همراه با نجابت و فروتنی و توأم با شجاعت و رشادت را ترسیم کرده است. خاطره جوانمردان پاکدامن و غیوری که شیران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شیطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آمیختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند. جوانانی که از لذات و هوسهای جوانی برای خدا گذشتند و پیرانی که محنت میدان جنگ را بر راحت پیرانه سر ترجیح دادند و مردانی که محبت زن و فرزند و یار و دیار را در قربانگاه عشق الهی فدا کردند؛ خاطره انسانهای بزرگ و کم ادعایی که کمر به دفاع از ارزشهای الهی بستند و از هیبت دروغین قدرتهایی که برای حفظ فرهنگ و ارزشهای جاهلی غرب به مصاف ارزشهای الهی آمده بودند، نهراسیدند.
بسیج عبارت است از مجموعهای که در آنها پاک ترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده اند. ... مجموعهای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطرجمع می کند.
اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نیروهای مسلح و بسیج مردمی در دوران جنگ هشت ساله نشان دادید و حقیقتاً اسلام را روسفید و امت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را سربلند ساختید و اگر نبود خونهای مطهر و معطری که در راه خدا بر زمین ریخته شد؛ یقیناً امروز از نظام اسلامی اثری نبود و پرچم قرآن چنین سربلند نمی شد.
امروز هم، بسیجی برای کشور دل می سوزاند برای آبادانی کشور تلاش می کند، برای حفظ استقلال ملی، هرچه بتواند کار می کند و از جان خود هم می گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن می خواهد از روزنهای، چه اقتصادی و سیاسی و چه فرهنگی – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او می ایستد و با مشت به صورتش می کوبد.
شما بسیجی ها باید به گونه ای رفتار کنید که احترام و محبت مردم جلب شود. شما باید نمونه اخلاق و تواضع و مهربانی و رعایت مقررات باشید. آن کسی بسیجی تر است که مقررات را بیشتر رعایت می کند، به خاطر آنکه این فرد بیشتر از همه برای نظام دل می سوزاند و مقررات، لوازم قطعی اداره درست نظام است.
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از هیئت، پذیرایی که تمام شد ،ظرف غذا را رها کرد و رفت . صدا زدم : بیا ، برگشت و نشست . گفتم اخوی ! چرا این یه ذره غذا رو گذاشتی و رفتی ؟ گفت : میل ندارم . گفتم چرا ؟ این که چیزی نیست . بخور بعد برو . مثل اینکه حواسش جای دیگری بود . نگاهی به طرف دیگر انداخت و گفت : نه ! مهم نیست . گفتم : تازه چایی هم نیم خورد کردی ، یه قند اضافه هم دور انداختی که زشته ! مثلا هیئت اومدی ثواب جمع بکنی !!؟ همه ی ثواب هات با همه ی اینها از بین رفت که ! انگار اصلا حوصله ی نصیحت گوش کردن نداشت . بلند شد و رفت . نگاهی به قندها کردم یاد چیزی افتادم . د.باره صدا زدم : بیا . با کمی اخم برگشت بالای سرم ایستاد . بلند شدم ، دستم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم :
یک بار کنار چادر یکی از فرمانده ی گردانها ، شهید مهدی باکری چند حبه قند پیدا کرد . رفت با دست لرزانش قندها را برداشت ، خاک هایش را فوت کرد ، بردشان پیش فرمانده ی گردان . گفت : ((فلانی ! حق دارم بزنم تو سرت یا نه ؟)) فلانی گفت : (( آخه چرا آقا مهدی ؟ چی شده مگه ؟ کسی خلافی کرده یا ...)) آن چند حبه قند را گرفت جلوی چشمش و گفت : (( اینها پشت چادر تو چی کار می کنه ؟))فلانی گفت :((اینها را ... من ...)) مهدی گفت:((میدانم چه کارت کنم.))همان جا رفت یه دستنویس بلند بالا نوشت ، داد به تمام فرماندهان گردانها ، مازمشان کرد که رعایتشان کنند. آن نوشته بود :(( مواظب باشید خون دوست شهیدتان را با اسراف لگد نکنید. ))
خاطره که تمام شد سرش را زیر انداخت و یاد قرارش افتاد و به فکر فرو رفت .
بسم الله الرحمن الرحیم
«مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی می گذاشت. از آن آدم هایی بود که فکر می کرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد. شده بود مسؤول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذله شده بودیم. وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می کردند. از رو هم نمی رفت. تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسؤول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم» را گذاشت. لحظه ای بعد صدای نعره خری از بلندگوی عراقی ها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!» تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.
کتاب رفاقت به سبک تانک ص 20
بسم الله الرحمن الرحیم
«مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی می گذاشت. از آن آدم هایی بود که فکر می کرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد. شده بود مسؤول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذله شده بودیم. وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می کردند. از رو هم نمی رفت. تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسؤول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم» را گذاشت. لحظه ای بعد صدای نعره خری از بلندگوی عراقی ها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!» تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.
کتاب رفاقت به سبک تانک ص 20
حجاب و پوشش آثار و فواید بسیاری دارد که یکی از این آثار بعد فردی و ایجاد آرامش روانی در فرد است که یکی از از عوامل آن عدم تهیج و تحریک جنسی است و در مقابل فقدان حجاب ، بی بند و باری را در میان زنان و مردان فزونی می بخشد .
به گزارش ایونا ، از فواید دیگر حجاب استحکام بیشتر کانون خانواده است در جامعه ای که برهنگی در آن حاکم است هر زن و مردی همواره در حال مقایسه است و آنچه ریشه خانواده را می خشکاند این است که این مقایسه آتش هوس را در زن و شوهر دامن می زند .
بنابراین زنی که چادر بر سر می گذارد ، نه تنها اولین قدم را در حفظ کانون گرم خانواده برداشته بلکه آبرو و شرافت مادری را فراهم ساخته است و خود را از نگاههایی که همچون تیر به قلب خانواده اصابت می کند محفوظ داشته است .
حفظ و استیفای نیروی کار در جامعه از فواید دیگر حجاب در بعد اجتماعی است ؛ بدحجابی باعث تضعیف نیروی کار افراد در جامعه می گردد.
برخلاف نظام ها و کشورهای غربی که میدان کار و فعالیت های اجتماعی را با لذت جویی درهم می آمیزند ، اسلام می خواهد با رعایت حجاب و پوشش ، محیط اجتماع را از این گونه لذت ها پاک کند .
همچنین استفاده از حجاب و پوشش بویژه چادر مشکی به دلیل سادگی و ایجاد یکدستی در پوشش بانوان در بیرون منزل می تواند در بعد اقتصادی نیز تاثیر مثبت و در کاهش تقاضاهای مدپرستی بانوان تاثیر گذار باشد
به گزارش ایونا ، متاسفانه بعضا مظاهر مدپرستی در چادرهای مشکی نیز مشاهده می گردد بگونه ای که برخی از بانوان بجای استفاده از چادرهای مشکی متین و باوقار به چادرهای مشکی توری و نازک که با فلسفه حجاب و پوشش تناسبی ندارد روی می آورند .
از طرفی حجاب بانوان در جامعه اسلامی مبارزه ای است بر علیه سلطه گران و جنایتکاران دنیا که همواره سعی داشته اند با ترویج بی بندو باری و بد حجابی ، ارزش های اسلامی را پایمال کنند .
اگر حجاب اسلامی اهمیت نداشت چه در کشورهای اسلامی و چه در کشورهای غربی از آن به عنوان مد لباس زنان در کنار صدها مدل دیگر نمی پذیرفتند و هرگز استعمار غرب ، رضاخان را بر آن نمی داشت که تمام حکومت خود را برای از بین بردن چادر بسیج کند .
چادر خیمه عفاف پیروان فاطمه(س) است که با گذشت 14 قرن ، ندای آزادی بخش آن حضرت همچنان در گوش تاریخ طنین انداز است.