سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نکاتی در مورد بیانیه تحریم فرهنگی اسرائیل - بسیجی اقتدار ملت
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | RSS | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو
روزى دو گونه است : آن که بجوید و آن که بجویندش ، پس آن که دنیا را جوید مرگ در پى او پوید تا از دنیایش برون راند و آن که آخرت را خواهد دنیا او را جوید تا روزى‏اش را به کمال بدو رساند . [نهج البلاغه]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :50995
بازدید امروز :2
بازدید دیروز :5
اوقات شرعی
» درباره خودم
نکاتی در مورد بیانیه تحریم فرهنگی اسرائیل - بسیجی اقتدار ملت
پایگاه شهدای معلم
من یک بسیجی ام. شاید نه یک بسیجی واقعی ولی حداقل اسمش باعث افتخاره من است
» لوگوی وبلاگ
نکاتی در مورد بیانیه تحریم فرهنگی اسرائیل - بسیجی اقتدار ملت
» فهرست موضوعی یادداشت ها
» مطالب بایگانی شده
» جستجو در وبلاگ

» آوای آشنا
» جهاد عمومی
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار هزاران نفر از بسیجیان در سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع)

07/ 09/ 84


بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم‏

هفته‏ى بسیج و میقات فرزندان دلاور این کشور و تجدید خاطرات عظمت‏هایى که این جوانان در طول این سال‏ها آفریده‏اند، فرصت بسیار مهم و بزرگى است.

امروز مصادف است با سالگرد شهادت امام صادق (علیه‏الصّلاةوالسّلام). بین حرکت امام صادق (علیه‏الصّلاةوالسّلام) و به‏طور کلى حرکت عمومى ائمه‏ى هدى‏ (علیهم‏السّلام)، بخصوص نُه امامى که از بعد از حادثه‏ى عاشورا تا زمان غیبت حضرت ولى‏عصر (ارواحنا فداه) این منصب را داشتند، با رفتار و هویت و حرکت بسیجىِ امروز ملت ما، رابطه‏یى وجود دارد. وقتى شما به تاریخ اسلام نگاه مى‏کنید، مقطعى را مى‏بینید که در آن، خلافت - یعنى حکومت مبتنى بر پایه‏هاى دین - تبدیل شده است به سلطنت، که یکى از مقاطع بسیار خطرناک تاریخ اسلام است. البته بعضى از صحابه‏ى بزرگ پیغمبر در همان اوقات، جامعه‏ى اسلامى را از این‏که این حادثه پیش بیاید، برحذر مى‏داشتند؛ اما پیش آمد. چرا پیش آمد و علل و عواملش چه بود و چه کسانى بودند؟ اینها فعلاً مورد بحث من نیست، ولى این حادثه اتفاق افتاد. نتیجه‏ى این اتفاق این بود که جامعه‏یى که بر اساس ارزش‏هاى دینى و اسلامى و در جهت سعادت و صلاح انسان و انسانیت پدید آمده بود، مسیر خودش را به‏صورت فاحشى تغییر داد. وقتى از منبع و مرکز حکومت یک جامعه، تقوا نتراود، صلاح و دین و معرفت و هدایت سرازیر نشود، بلکه به‏عکس، از رأس قله‏ى جامعه، دنیاطلبى، اشرافیگرى، ماده‏گرایى، شهوت‏پرستى صادر شود و بروز کند، معلوم است که در یک چنین جامعه‏یى، چه بر سر ارزش‏هاى اصیل و والا خواهد آمد. و این اتفاق در یک برهه‏یى، سال‏ها بعد از وفات نبى‏مکرم اسلام، در تاریخ صدر اسلام پیش آمد. در چنین شرایطى، دلسوزان و مؤمنان صادق، چه وظیفه‏یى دارند؟ در رأس همه، آن کسانى که بیش از همه وظیفه دارند، امامان معصوم هستند؛ زیرا خداى متعال به آنها از علم خود، از روح خود، از هدایت خود، نصیب وافرى داده است؛ آنها را عالم و معصوم و هدایت‏کننده و هدایت‏شونده قرار داده است. ائمه‏ى ما در این دوران، وظیفه‏ى خودشان دانستند که در مقابل این انحراف عجیب بایستند. آنها مدتى با ایستادگىِ رویاروى و واضح سیاسى - مثل دوران امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) که اثر خود را گذاشت - کار خود را کردند. آن کار، شعله‏ى اعتراضِ عمیقى را به وضعیت تازه‏ى پدیدآمده‏ى انحرافى در جامعه‏ى اسلامى برافروخت و بعد از آن، در دوران ائمه‏ى بعدى، این کار با دشوارى بسیار پیچیده و پُررنجى ادامه پیدا کرد. ائمه‏ى اطهار (علیهم‏السّلام) وظیفه‏ى خود مى‏دانستند که هم پایه‏ى ارزش‏ها و تفکر اسلامى را در ذهنیت جامعه مستحکم و عمیق نمایند و هم سعى کنند که بناى آن سلطنت پدید آمده و بناحق بر جاى نبوت نشسته را منهدم و ویران کنند و یک بناى حقیقى و صحیحى به‏وجود بیاورند. ائمه (علیهم‏السّلام)، این دو کار را مى‏کردند. آنچه عرض مى‏کنم، موضوع یک بحث بسیار طولانى و ریز است که کتاب‏ها خواهد شد؛ این، یک تصویر اجمالىِ از دور است.

ائمه (علیهم‏السّلام)، مبارزه‏ى بسیار پُررنج و پُرتلاش و پُرمحتوا و فراگیرى را مى‏کردند؛ هم در زمینه‏ى معنوى و فرهنگى؛ براى حفظ پایه‏هاى اعتقاد اسلامى و جلوگیرى از انحرافى که در جهت بناى حکومت سلطنتى ممکن بود به‏وجود بیاید، که به‏وجود آمده بود؛ هم در جهت مبارزه‏ى سیاسى. اوج این حرکت در زمان امام صادق بود. نمى‏شود گفت در زمان‏هاى دیگر، این حرکت اوج نداشت؛ چرا، در زمان امام رضا (علیه‏السّلام) و در زمان‏هاى دیگر هم همین‏طور بود؛ منتها زمانه در دوران امام صادق (علیه‏السّلام) یک فرصت و فسحتى را در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند کارى بکنند که با پایه‏هاى معرفت اسلامىِ صحیح در جامعه، آن‏چنان مستحکم بشود که تحریف‏ها دیگر نتواند این پایه‏ها را از بین ببرد. ایشان این کار را کرد، تا این زمینه بماند و در هر دوره‏یى از دوره‏هاى تاریخ، کسانى که لایق هستند، بتوانند از این زمینه استفاده کنند و نظام اسلامى و مبناى مبتنى بر ارزش‏هاى اسلامى را به‏وجود بیاورند و این بناى رفیع را بسازند. این، کارِ امام صادق (علیه‏الصّلاةوالسّلام) است. آنچه که ما امروز در عرصه‏ى نظام جمهورى اسلامى با آن مواجه هستیم، شباهتى به این حرکت عظیمِ عمیقِ نیازمند به صبر و حوصله‏ى ائمه (علیهم‏السّلام) دارد؛ به همان اندازه هم تأثیرات عمیقى را دارد.

امروز دنیاى اسلام تقریباً شامل یک میلیارد و نیم جمعیت، با حدود پنجاه کشور و دولت، است. اگر در بین این جمعیت عظیم - که در نقاط مهم دنیا هم ساکنند - تکیه‏ى به ارزش‏هاى اسلامى وجود مى‏داشت، بدون شک، امروز ملت مسلمان و امت بزرگ اسلامى پیشتاز در علم و مدنیت و معرفت و جلوه‏ى دین و دنیا و اخلاق و زندگى بود؛ چیزى که امروز ما در دنیا نداریم و نظیر آنچه را هم که این تصویر را در ذهن ما زنده مى‏کند، در دنیا نیست. ملت‏ها و دولت‏هاى غرب، پیشرفت علمى دارند؛ جلوه‏هاى براقى در زندگى آنها مشاهده مى‏شود؛ اما این، فقط بخشى از وجود انسان است و اخلاق و معنویت، رحم و انصاف، دلبستگى به آرمان‏هاى والاى الهى، ارتباط با خدا و پرداختن به دل، در زندگى آنها نیست و روزبه‏روز کم‏رنگ‏تر شده است و باز هم دایم کم‏رنگ‏تر مى‏شود. اگر یک روز معابد و کلیساهاى آنها یک مَسحه‏یى از معنویت داشت، آن هم بتدریج تحت‏تأثیر هیمنه‏ى مادیت دنیا ضعیف‏تر و ضعیف‏تر و ضعیف‏تر مى‏شود؛ اما ما در طول این قرن‏هاى متمادى، یک مجموعه‏ى عظیم انسانى را در دنیا نداشتیم که هم بتواند دنیاى خود را از لحاظ بهره‏مندى از مواهب طبیعت و پیشرفت‏هاى علمى دنیایى آباد بکند، هم توجه به معنویت، توجه به اخلاق، جزء اصلى زندگى آنها باشد و آنها با خدا ارتباط خودشان را قطع نکنند و براى ارتباطات مهم زندگى هم از تعلیم و هدایت الهى خودشان را محروم نکنند. دنیاى اسلام مى‏توانست چنین وضعیتى را داشته باشد؛ اما متأسفانه پیش نیامده. دنیاى اسلام تا وقتى انقلاب عظیم اسلامى پیش نیامد، یک نظام مبتنى بر تعالیم اسلام و هدایت اسلامى را تجربه نکرد. این انقلاب درست در خط جهت‏گیرى ائمه (علیهم‏السّلام) قرار داشت. ما اگر در این بیست‏وهفت سال توانستیم و در وسع و قدرت ما بود که حرکت خود را با همان نواخت و آهنگى که ائمه (علیهم‏السّلام) پیش مى‏رفتند، تنظیم بکنیم، امروز به قله‏هاى خیلى رفیعى رسیده بودیم؛ منتها ما ضعیف و ناقص هستیم. آنچه پیغمبر اکرم در ظرف ده سال حکومتِ خود انجام داد، جوامع معمولى و رهبران معمولىِ مؤمن به همان راه، در ظرف صد سال هم نمى‏توانند انجام بدهند. نواخت کار و آهنگ حرکت ما، آهنگى است که از ضعف‏هاى ما سرچشمه مى‏گیرد. ما در جنب آن انسان‏هاى قدسى و بزرگ، انسان‏هاى ضعیفى هستیم، ولى به‏هرحال حرکت کردیم و به قدر وسع و توان خود پیش رفتیم.

ملت ایران از جان خود، از عزم و اراده‏ى پولادین خود مایه گذاشت و تا امروز کارهاى عظیمى انجام شده است که بعضى از آنها شبیه افسانه است. این حرکتى که از اول انقلاب تا امروز در جهت ایجاد یک بناى رفیع اجتماعىِ مبتنى بر هدایت دین و انگشت اشاره‏ى قرآن، در کشور ما انجام مى‏گیرد، تداوم همان حرکت ائمه (علیهم‏السّلام) است. لُب و لباب و مظهر خالص و کامل این حرکت هم از اول انقلاب تا حالا، بسیج بوده است. وقتى مى‏گوییم «بسیج»، مراد ما فقط یک مجموعه‏ى نظامى و مُلبس به لباس نظامى و آموزش‏هاى نظامى نیست، بلکه بسیج، یعنى مجموعه‏ى انسان‏هایى که نیروى خودشان را به میدان مى‏آورند تا در جهاد عمومى کشور و ملت‏شان، در جهت رسیدن به قله‏ها، فعال باشند و با آنها همکارى کنند و در کارشان سهیم باشند؛ این، معناى بسیج است. آن مادرى که با عشق به فرزند خود - که عشق مادران به فرزندان‏شان، چیزى شبیه افسانه‏هاست؛ افسانه‏یى که هر روز در زندگى ما، هزاران و هزاران بار واقعیت و تجسم پیدا مى‏کند - با طوع و رغبت، او را راهى جبهه‏ى دفاع مى‏کند و بعد که جنازه‏ى فرزند شهیدش را تحویل مى‏گیرد، به جاى اظهار پشیمانى، به جاى اظهار گله، اظهار سرافرازى و افتخار مى‏کند، مظهر یک بسیجى کامل است. آن خانواده‏هایى که در دوران سخت این کشور، در همه‏ى مشکلاتى که بر سر راه این ملت وجود داشت، خود را سهیم دانستند؛ با زبان‏شان، با پول‏شان، با کارِ دستى‏شان، با حضورشان، همان کارى را که مى‏توانستند انجام بدهند، آن را به میدان آوردند، اینها بسیجى‏اند. یک سیاستمدار بسیجى، یک نظامى بسیجى، یک دانشجوى بسیجى، یک روحانى بسیجى، یک کشاورز بسیجى، یک کارگر بسیجى، یک محقق و دانشمند بسیجى، یک استاد بسیجى، از همه‏ى قشرها یک بسیجى، آن کسى است که مقدورات و امکان خود را در راه هدف‏هاى عظیم این ملت به میدان مى‏آورد؛ خود را سهیم مى‏کند؛ خود را مسؤول مى‏داند و مایل نیست کنار بنشیند، تا دیگران تلاش کنند، او هم نگاه کند؛ یا آن‏جایى که سودمند است، سودش را ببرد؛ و یا تا یک گوشه‏اش ساییده شد، بنا کند به ایراد گرفتن و اعتراض کردن؛ این‏جور انسان هم در جامعه داریم؛ بسیجى آن کسى است که این‏گونه نیست. آن‏جایى که نیازمند رفتن به عرصه‏ى نظامى است، او پیشاهنگ است؛ جوان و پیر هم نمى‏شناسد؛ دور و نزدیک هم نمى‏شناسد؛ آن جایى که جاى حضور در عرصه‏ى سیاسى و میدان سیاست است، او فعال و پُرنشاط است؛ آن جایى که در عرصه‏هاى بین‏المللى باید حضور پیدا کرد - عرصه‏هاى گوناگون بین‏المللى؛ عرصه‏ى سیاسى، عرصه‏ى فرهنگى، عرصه‏ى ورزشى - او در آن‏جا، مظهر عزت ملت و کشور خود است. با این روحیه، با این احساس، در آن‏جا حاضر مى‏شود؛ آن جایى که جاى علم است، جاى تحقیق است، جاى صبر کردن بر مشکلاتِ نوآورى علمى است، از جان و ذهن خودش مایه مى‏گذارد؛ آن جایى که جاى پول خرج کردن است، اگر پولى دارد، پول خرج مى‏کند. این، بسیجى است.

بسیجى هم شدت و ضعف دارد. بعضى در میدان بسیج، خلوص و صفایشان مثل خورشید مى‏تابد و انسان را مجذوب مى‏کند. به‏هرحال، بسیج یک فرهنگ است؛ بسیج، یک ذهنیت برجسته و والا در جامعه‏ى ماست.

ابراز دشمنى با بسیج، یعنى ابراز دشمنى با مجاهدت و تلاش و نشاط و کار در همه‏ى میدان‏ها. خیلى روشن است که آرزومندانِ ناکامى این ملت، از بسیج ناراحتند. هر کس آرزومند است که این ملت ناکام بشود و شکست بخورد، از حضور بسیج ناراحت است. همه‏ى دشمنان، همه‏ى حاسدان، همه دل‏بستگان به دشمن در داخل، از بسیج خوش‏شان نمى‏آید. اگر بتوانید بسیج را هرچه فراگیرتر کنید و دل‏هاى بیشتر و نشاطِ متراکم‏ترى را وارد این صحنه‏ى عمل بکنید، آینده‏ى این کشور تضمین‏شده‏تر است. روحیه‏ى بسیجى یک روحیه‏یى است که اگر در هر نقطه‏یى و در هر قشرى به‏وجود بیاید، در آن‏جا فعالیت و نشاط و حرکت و حیات را مضاعف و چند برابر مى‏کند؛ این معناى بسیج است.

بعضى خیال مى‏کنند بسیج یک سازمان دولتى است؛ اما این‏طور نیست. اگر هر کدام از دستگاه‏هاى گوناگون کشور روحیه‏ى بسیجى پیدا کنند، توفیقات‏شان بیشتر مى‏شود. امروز خوشبختانه دولت و رئیس‏جمهور و مجلس شوراى اسلامى و مسؤولان گوناگون افتخار مى‏کنند که عضو بسیجند. فرهنگ بسیجى است که مى‏تواند بر همه‏ى تحولات این کشور فایق بیاید و حرکت این کشور را تضمین کند.

عزیزان من! ملت ما ده‏ها سال از مسیرى که باید پیش مى‏رفت، عقب نگه داشته شد؛ ما باید این عقب‏ماندگى را جبران کنیم. اینها واقعیت است؛ اینها عینیات تاریخ ماست. با ملت ما، یعنى همان ملتى که امروز در میدان علم که وارد مى‏شود، در دنیا شگفتى مى‏آفریند؛ در برخورد نظامى که وارد مى‏شود، دشمنانِ مجهز را دچار حیرت مى‏کند؛ در زورآزمایى‏هاى سیاسى که وارد مى‏شود، حریفان قَدَر را حریف مى‏شود - ما ملتى این‏گونه داریم. این ملت با این سرمایه‏هاى استعداد انسانى و با این سرزمین پهناور و حاصلخیز و زرخیز و سرشار از منابع طبیعى، مى‏توانست در اوج قله‏ى علم و تمدن و پیشرفت مادى و معنوى قرار بگیرد - کارى کردند که شد جزو کشورهاى جهان سوم؛ آن هم در آن ردیف‏هاى آخرِ آخر! این‏که این‏قدر دانایان این کشور به رژیم طاغوت لعن و طعن مى‏کنند، بیهوده نیست. این جنایت بر کشور ما وارد آمده و بر ملت ما تحمیل شد. ملتى را که مى‏توانسته به اوج بینهایت پرواز کند، بال‏هایش را بریدند، پاهاش را بستند و زخمى‏اش کردند؛ ملت ما را به یک ملت بدبین به خود، ناامید از آینده‏ى خود، بى‏تحرک براى رسیدن به افق‏هاى دوردست، مجذوب و واله در مقابل دیگران، تبدیل کرده بودند؛ اما انقلاب آمد و یک تکان سخت و یک تغییر نگرش عمیق به این ملت داد، که ملت ما بیدار شد، حرکت کرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «مى‏توانیم»؛ و توانست، حالا هم پیش رفته است. موتورِ حرکت ما، ایمان ماست و اتکاى ما، به خداست؛ تکیه‏ى ما، به راهنمایى‏ها و هدایت‏هاى الهى است، که در معارف دینى و در احکام ما وجود دارد؛ حرکت ما هم حرکت خوبى بوده و دشمن هم اتفاقاً همین نقطه‏ى اساسى، نقطه‏ى ایمان، را بمباران مى‏کند. الان در بین جامعه‏ى ما یک مجموعه‏یى افتخار مى‏کنند و با حماسه، از ایمان خودشان یاد مى‏کنند. این، خیلى باارزش است. این، بسیج است.

همه‏ى ابزارهاى فرهنگى و تبلیغى در طول صد سال یا بیشتر به‏کار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند - یکى از شخصیت‏هاى سرشناس معروف مى‏گفت: ایرانى، یک لولهنگ نمى‏تواند بسازد! - لولهنگ یعنى آفتابه گِلى؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست مى‏کردند. این‏جور این ملت را تحقیر مى‏کردند. این ملت حالا در زمینه‏هاى زیستى، در زمینه‏ى فعالیت‏هاى گوناگون علمى، تحقیقى کارهایى مى‏کند که خودش را جزو ده کشور اول جهان قرار مى‏دهد؛ این، شوخى نیست. این مسأله به ملت ما، به شما جوان‏ها، در هرجا که هستید و در هر قسمتى که کار مى‏کنید، هشدار مى‏دهد که قدر خودتان را بدانید، حرکت کنید، ناامید نشوید؛ شماها مى‏توانید. شما آن نسلى هستید که اگر خوب عمل کردید، آینده‏ى این کشور را - صد سال، دویست سال یا بیشتر - تضمین خواهید کرد. همین بیدار شدن، همین حساس بودن، همین انگیزه داشتن، همین ایمان، همین امید، همین تکیه به هدایت الهى و اعتماد به کمک الهى، قواره‏ى اصلى بسیج است؛ این یک فرهنگ است. اگر این‏طور حرکت کنیم، خداى متعال کمک خواهد کرد. کمک الهى متعلق به همه‏ى خلایق است؛ به شرطى که خودشان را آماده‏ى دریافت این کمک کنند؛ دستشان را دراز کنند و این میوه را بچینند؛ از جا بلند شوند، همت کنند و از این میوه استفاده کنند؛ این، در اختیار همه است. البته عده‏یى نمى‏خواهند، شهوات نمى‏گذارد، گمراهى‏ها نمى‏گذارد، کورى‏ها نمى‏گذارد که ببینند و بفهمند و همت کنند؛ اما شما ملتى هستید که خواسته‏اید، شناخته‏اید، حرکت کرده‏اید و استفاده‏ى زیادى هم برده‏اید، باز هم باید تلاش کنید، تا ان‏شاءاللَّه از رحمت الهى استفاده کنید و ان‏شاءاللَّه دعاى حضرت بقیةاللَّه هم شامل حال همه‏ى شماها باشد.


والسّلام‏علیکم‏ورحمةاللَّه‏وبرکاته‏



پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 10:52 صبح | نظرات دیگران ()

» استقلال و هویت ملی و دینی
هر کس که در دل برای سرنوشت خود، سرنوشت این ملت و آینده ایران اسلامی ارزش قائل است آن کسی که برای استقلال و هویت ملت خود ارزشی قائل است، آن کسی که از تسلط قدرتهای بیگانه بیزار است، آن کسی که برایش آینده این کشور و این ملت و آینده دنیای اسلام یک هدف بزرگ محسوب می شود، آن کسی که از رنج های ملت فلسطین دلش خون است ... آن کسی که مایل است بیش از یک میلیارد مسلمان دنیا قدرت عجیبی را تشکیل بدهند که بشریت را به سمت کمال هدایت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگیرند، آن کسی که این احساسات و این درکها را دارد و حاضر است در این راه قدمی بردارد او بسیجی است.
مجموعه‏ى انسان‏هایى که نیروى خودشان را به میدان مى‏آورند تا در جهاد عمومى کشور و ملت‏شان، در جهت رسیدن به قله‏ها، فعال باشند و با آنها همکارى کنند و در کارشان سهیم باشند؛ این، معناى بسیج است. آن مادرى که با عشق به فرزند خود - که عشق مادران به فرزندان‏شان، چیزى شبیه افسانه‏هاست؛ افسانه‏یى که هر روز در زندگى ما، هزاران و هزاران بار واقعیت و تجسم پیدا مى‏کند - با طوع و رغبت، او را راهى جبهه‏ى دفاع مى‏کند و بعد که جنازه‏ى فرزند شهیدش را تحویل مى‏گیرد، به جاى اظهار پشیمانى، به جاى اظهار گله، اظهار سرافرازى و افتخار مى‏کند، مظهر یک بسیجى کامل است. آن خانواده‏هایى که در دوران سخت این کشور، در همه‏ى مشکلاتى که بر سر راه این ملت وجود داشت، خود را سهیم دانستند؛ با زبان‏شان، با پول‏شان، با کارِ دستى‏شان، با حضورشان، همان کارى را که مى‏توانستند انجام بدهند، آن را به میدان آوردند، اینها بسیجى‏اند. یک سیاستمدار بسیجى، یک نظامى بسیجى، یک دانشجوى بسیجى، یک روحانى بسیجى، یک کشاورز بسیجى، یک کارگر بسیجى، یک محقق و دانشمند بسیجى، یک استاد بسیجى، از همه‏ى قشرها یک بسیجى، آن کسى است که مقدورات و امکان خود را در راه هدف‏هاى عظیم این ملت به میدان مى‏آورد؛ خود را سهیم مى‏کند؛ خود را مسؤول مى‏داند

هر کس که در دل برای سرنوشت خود، سرنوشت این ملت و آینده ایران اسلامی ارزش قائل است آن کسی که برای استقلال و هویت ملت خود ارزشی قائل است، آن کسی که از تسلط قدرتهای بیگانه بیزار است، آن کسی که برایش آینده این کشور و این ملت و آینده دنیای اسلام یک هدف بزرگ محسوب می شود، آن کسی که از رنج های ملت فلسطین دلش خون است ... آن کسی که مایل است بیش از یک میلیارد مسلمان دنیا قدرت عجیبی را تشکیل بدهند که بشریت را به سمت کمال هدایت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگیرند، آن کسی که این احساسات و این درکها را دارد و حاضر است در این راه قدمی بردارد او بسیجی است.

از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع خانواده های مکرم شهدای اراک 24/8/79




پایگاه شهدای معلم:: 86/3/7:: 10:50 صبح | نظرات دیگران ()

» یه نفر مومن!!

سلام.


**************************************************************


مردی با موهای بلند و پیراهن‌ آستین‌ کوتاه‌ لیمویی رنگ‌. سر زنده‌ و گرم‌. کسی که‌ در نگاه‌ اول‌ حسینی را میدید شاید نمیتوانست‌ حدس‌ بزند که‌ این‌ همان‌ «مومن‌ با فضیلتی» است‌ که‌ سر و سرّی با ولایت‌ دارد.
جان‌ حسن‌ حسینی شیفته‌ی ولایت‌ اهل‌ بیت‌ بود. کتاب‌ گنجشک‌ و جبرئیل‌ و ماجرای آن‌ وصیت‌ کذایی یک‌ نمونه‌ است‌. دوستان‌ نزدیک‌ حسینی میدانند او چه‌ کرنش‌ روحی و وجد عارفانه‌ای در برابر مولا علی داشت‌، بی آن‌ که‌ صوفی مسلک‌ باشد. از حسینی نقل‌ شده‌ که‌ در فرجام‌ دوران‌ همکاری حاشیه‌ایاش‌ با «کیان‌» و انزوا از مجامع‌ عمومی بدین‌ مضمون‌ گفته‌ بود که‌: به‌ برکت‌ انزوا و دوری گزیدن‌ از ارباب‌ دنیا، دریچه‌هایی به‌ حقیقت‌ ولایت‌ و امامت‌ بر من‌ گشوده‌ شده‌ است‌. حسینی از عمق‌ جان‌ به‌ ولایت‌ عشق‌ میورزید و شاید همین‌ سبب‌ شده‌ بود که‌ نتوانند او را از مرتبه‌ای دیگر از ولایت‌ جدا کنند. محسن‌ مومنی، نویسنده‌، میگوید: «ماه‌ مبارک‌ امسال‌ کسانی که‌ در جلسه‌ی دیدار شاعران‌ با رهبر معظم‌ انقلاب‌ بودند، همه‌ دیدند که‌ ایشان‌ با سید حسن‌ حسینی چه‌ برخورد صمیمانه‌ای کردند و آن‌ دو چطور همدیگر را در آغوش‌ گرفتند و... فردای آن‌ روز که‌ به‌ حوزه‌ آمده‌ بود، خیلی متفکر بود. گفت‌: فلانی، آقا به‌ من‌ لطف‌ ویژه‌ای دارند، این‌ وظیفه‌ی من‌ را سنگین‌تر میکند.... بعدها خاطرات‌ زیادی از دوستیشان‌ با آقا برای من‌ تعریف‌ کرد و این‌ که‌ مدتی بعضیها شیطنت‌ کرده‌ بودند تا بین‌ ما و ایشان‌ جدایی بیندازند و....»
تعهّدی که‌ حسن‌ حسینی داشت‌ خارج‌ از تعریف‌های کلیشه‌ای و رسمی از تعهد بود. او آن‌ چه‌ را که‌ دوست‌ میدانست‌ میگفت‌ و میکرد:
«وقتی به‌ خانه‌ای که‌ خودشان‌ بنا نهاده‌ بودند ] حوزه‌ هنری [ برگشت‌، مردانه‌ ایستاد و به‌ هیچ‌ یک‌ از فشارها و طعنه‌ها توجه‌ نکرد. چنان‌ به‌ حوزه‌ هنری تعصّب‌ داشت‌ که‌ وقتی شنید رادیو جلسات‌ بیدل‌شناسیاش‌ را پخش‌ میکند و نامی از حوزه‌ نمیبرد، چنان‌ شاکی شد که‌ با متصدیان‌ آن‌ برنامه‌ دعوا کرد و گفت‌ دیگر حق‌ ندارند سخنرانیاش‌ را پخش‌ کنند. دوستان‌ رادیو ما را واسطه‌ قرار دادند تا موضوع‌ حل‌ بشود. گفتم‌ استاد برای ما مهم‌ آرم‌ حوزه‌ نیست‌ بلکه‌... با مهربانی بسیاری گفت‌: «اتفاقاً برای ما آرم‌ حوزه‌ هنری خیلی مهم‌ است‌.» و بعد توضیح‌ داد چرا...»
«وقتی به‌ او گفتند که‌ به‌ عنوان‌ شاعر برگزیده‌ی دفاع‌ مقدس‌ انتخاب‌ شده‌ای و قرار است‌ جایزه‌ای بگیری، با همان‌ طنز همیشگی در کلام‌ و شعرش‌ خیلی راحت‌ جواب‌ داده‌ بود:
تیر و ترکش‌اش‌ را دیگران‌ خوردند و حالا جایزه‌اش‌ را ما بگیریم‌؟!» میراث‌ سیدحسن‌ حسینی، میراث‌ اندیشه‌ای شیعی است‌ و این‌ میراث‌ را جز آنان‌ که‌ دلداده‌ای آرمان‌های شیعه‌ (و نه‌ وضع‌ موجود یا آرمان‌های بیگانه‌)اند، نمیتوانند پاسدار باشند. سخنان‌ سهیل‌ محمودی در هفتم‌ سیدحسن‌ حسینی خواندن‌ دارد:
«فرهنگ‌ اهل‌ بیت‌ را ما باید نگه‌ داریم‌. فرهنگ‌ شیعه‌ نه‌ آن‌ چیزی است‌ که‌ در سطح‌ نازلی گاه‌ میبینیم‌. میراثی که‌ علامه‌ امینی برای ما گذاشته‌، میراثی که‌ از علامه‌ طباطبایی برای ما مانده‌، از مطهری برای ما مانده‌، از شریعتی برای ما مانده‌، از ــ خداحفظش‌ کند ــ آقای حکیمی برای ما مانده‌... نگاه‌ عدالتخواهانه‌ی شیعه‌ و نه‌ آن‌ چه‌ با آن‌ دکان‌ و دستگاه‌ چپ‌ و راست‌ باز کرده‌اند و برخورد کاسب‌ کارانه‌ی سیاسی میکنند. این‌ میراث‌ را خوب‌ یابد، قوی یا ضعیف‌ ما هستیم‌ که‌ باید همت‌ کنیم‌ و آتش‌ آن‌ را زنده‌ نگه‌ داریم‌. از آن‌ به‌ دیر مغانم‌ عزیز میدارند / که‌ آتشی که‌ نمیرد همیشه‌ در دل‌ ماست‌.»....


نوشته شده توسط : علی کاکادزفولی




پایگاه شهدای معلم:: 86/2/20:: 10:43 صبح | نظرات دیگران ()

» بیایید شهید شویم...
**اول کاری بگم: اگه حوصله نداری همشو بخونی، از((نمای آخر))به بعد بخون**

 در آخرالزمان شهادت خوبان امت مرا گلچین می کند....پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آْله وسلم)


 نمای اول)) هر وقت اسم شهید میاد، همه ذهن ها می ره توی جبهه


 ها. هر وقت اسم اخلاص میاد، بی اختیار لشگر سپاهیان اسلام جبهه، جلوی چشمان آدم رژه می روند. کسی چه می داند. همه ما دوست داریم آن زمان ها بودیم و .....- بزار رک و راست بگم- آن زمان ها بودیم و شهید می شدیم.


 نمای دوم)) بابا! همه فکر می کنند ما نمی تونیم شهید بشیم. تا اسم جبهه می یاد، فکر می کنیم شهدا مثل ما نبودند که شهید شدند، یا به عبارت دیگه انسان نبودند. از جنس فرشته بودند. خلاصه کلام : آقا جون! ما نمی تونیم شهید بشیم. زور زیادی نزن!!!....


 نمای سوم)) احسان بچه محل ما بود. اصلاً زمان جبهه ها هم نبودش...چشمش رنگ جبهه رو ندیده بود. هرکسی بهش می رسید، جذبش می شد، یهو می دید توی دام محبتش(!!!) گیر کرده. اونوقتا ما که رفیقای نزدیکش بودیم، تحویلش نمی گرفتیم...می گفتیم، اینم مثل آدمای دیگه.یه بار عروسی خواهرش بود. لنگه ظهر گفت سوارشو! منم سوار شدم با اون موتور گازی گازشو گرفت. رسیدیم مسجد...گفت: وقت نمازه....گذشت.....تلفن زنگ می زد. بلند شدم که برش دارم. ته دلم لرزید.نمی دونم چرا....گوشیو برداشتم:


- الو؟


- الو بابات خونه است؟


- گوشی باشه بگم بیاد....


- سلام ممد! چی شده؟؟


- سلام آقا مهدی! حاجی رفت...حاجی شهید شد....


و گوشی تلفن افتاد......دم بیمارستان جای سوزن انداختن نبود. همه مات و مبهوت....فرداش احسان روی دست ها بود. حالا هم به گلزار شهدا که بری، می بینی یه جا نوشته شهدای قرآنی، اونجا 31 شهید کنار هم خوابیدن. 31 شهیدی که کوچکترین شون 11 سال داشت. 11سال!!! هیچکس نمی دونه که اون 11 ساله چی توی سرش بوده که وصیت نامه نوشته و می خواد شهید بشه....


 نمای چهارم)) شام غریبان بود. با مهدی رفته بودیم گلزار شهدا. جاتون


 خالی. همه جا شمع روشن بود.....اهه.!! این که سید محمد مهدیه.


 قبلاً توی پادگان آموزش می داد. خداییش آدم شوخی بود. حالا اینجا


چیکار می کرد؟ خدا میدونه...


- سلام! از این طرفا؟؟


- هیچی الاف بودیم، گفتیم بیاییم اجبارآ ثواب کنیم!!!


رفتیم یه جای خلوت. یه جای تاریک...صحبت از شهادت شد.


- می خوای شهید بشی؟؟


- خدا خیرت بده! این سئوالیه می پرسی؟؟ مگه تو نمی خوای؟؟


- هیچی، همین طوری گفتم....


 نمای آخر)) آهای برادر!! آهای خواهر!! با تو ام. تویی که مطمئنم دوست داری شهید بشی....حرف دلم رو می خوام باهات بزنم. سر نمازات که رسیدی، نترس!! دعا کن بگو می خوام شهید بشم....چیه؟؟ روت نیست؟؟ می دونم. ما روسیاها(خودمو می گم)  کجا و لیاقت شهادت کجا؟؟ اما نه! همه این حرفا روزدم، تا اینجا کشوندمت که اینو بگم: به خدا بگو: خدایا منو شهید کن! خدایا!! با توام! نگو که لیاقت ندارم. اگه حرف به لیاقت باشه، همه نعمت هایی رو که دادی، لیاقتش رو ندارم. حالا چی میگی خدا؟؟ شهید می کنی یا خودم شهید بشم؟؟؟(سه کلمه آخرو جدی نگیرین)....راستی! یه وقت شهید شدین، ما رو فراموش نکنین ها..هرکسی می خواد شهید بشه، توی کامنتا بگه، جدی می گم، می خواهیم گروه عاشقان شهادت رو تشکیل بدیم. این گروه چندتا وظیفه داره. یکیش اینه که بعد از نمازها برای شهادت همدیگه دعا می کنیم... حالا اگه میخوای تو گروه باشی، تو کامنتا بنویس.....منتظرم....یازهرا....


 


 


نوشته شده توسط : علی کاکادزفولی




پایگاه شهدای معلم:: 86/2/20:: 10:41 صبح | نظرات دیگران ()

» نشانه های ظهور

بسم رب المهدی


در مطلب قبلی که برای دوستان نوشته بودم میخوام درباره نشانه های ظهور صحبت بکنم


نشانه های ظهور به چند دسته تقسیم میشود :


1.  نشانه های طبیعی : ( گرسنگی- ابر سخت - باران های فراوان - صورتی در خورشید - ملخ سرخ -سرخی اسمان - صورتی در ماه )


2.مکانها : (ا ریمینه )


3.اوضاع اجتماعی: (فقیهان - کسادی- مفاسد اخر الزمان -اتش ودود -امر به منکر - تردید در حضرت - حج در اخر الزمان - دین فروشی - رشوه - زنان اخر الزمان - قطعی رحم - معنوییت ژیش از ظهور - فراگیر شدن ظلم - انکار حضرت -ترس -ربا -زمامداران اخر الزمان - عاق والدین - هرج ومرج )


4. یاتی علی الناس: ( زمانی بیاید )


5. نشانه ها : ( ذو السویقتین -خسف-جاموس-  یک سوم - ملاحم - کشف هیکل -ستاره ی دنبال دار - نشانه های نزدیکی ظهور -گرسنگی-  قذف)


6. علائم غیر حتمی:  ( صیحه اسمان - صورتی در خورشید -سید حسنی - خسف بیداء-خروج یاجوج وماجوج -خروج دجال - صورتی در ماه -صدای زمین -سید خراسانی- خروج یمنی-خروج سفیانی- دابه الارض)


7. اقوام :  ( دانشمندان اخر الزمان )


8. اشخاص:  ( ابقع- سید خراسانی- دجال - خروج دجال - اصهب- اخنس-  خروج یمنی- سید حسنی- خروج سفیانی)


9. علائم حتمی: (خسف بیداء-خروج یمنی- یمانی- صیحه اسمانی- نشانه های حتمی ظهور - خروج سفیانی)


ان شاءالله در مطلب های بعدی درباره همه این موضوعات حرف خواهم زد




پایگاه شهدای معلم:: 86/2/20:: 10:6 صبح | نظرات دیگران ()

» سلام اقاجون 00سلام مولای من00سلام سرور من 00

اقای من کی میای روی ماهت ببینم




اقا جون دوست دارم امروز توی هوای سرد بارونی توی ایران باشم توی مسجد جمکران باشم یادش بخیر وقتی که ایران بودم هرروز جمعه که میشد پای پیاد تا مسجد جمکران راه میرفتم تا برسم به مسجد جمکران با شما دردل میکردم یادش بخیر روزای خیلی خوبی بود یعنی میشه این روزها دوباره تکرار بشه من بیام جمکران دوست دارم هرکی که نوشتهای من میخونه دعا کن که دوباره من برگردم که دیگه من خسته شدم اخه این دوری باعث شده که من از امامم دور بشم راستی اقا جون دوست دارم قصیه سفرم به مدینه رو بگم دوست داشتم وقتی که مدینه بودم شمارو ببینم ولی شما دیگه مارو دوست ندارید ببینید ولی باشه اقا جون بازم چشم انتظار شما میشینم تا یروز هم که شده شمارو ببینم  اقا جون هوای مدینه دیگه خیلی سنگین شده  راستش بخوای اقا جون وقتی که گنبد خضرای رسول الله دیدم نتونستم جولی گریم بگیرم اخه میدونی چی دیدم دیگه گنبد خضرای نبود انقدر گنبده رسول الله کثیف بود که انگار چند سال تمیز نکرد بودن خب دیگه باید برم بیرون هرچی درد دل باشما تمومی نداره امید وارم روی ماهت دیگه ببینیم





پایگاه شهدای معلم:: 86/2/20:: 10:4 صبح | نظرات دیگران ()

» کجا بودی ؟؟؟
 

 

بچه های تفحص علاقه خاصی به شهید حسینی مبذول میدارند...

 

آخر او بعد از چهارده سال مفقودالاثر بودن هنگام تدفین تبسمی زد و خون

 

 تازه ای از بدنش جاری شد؛

 

تصویر سید بر بالای سنگ مزارش صحت این مدعاست...

 

 از بچه های تفحص گفتیم خوب است یادی کنیم از:

 

((شهید سعید شاهدی))

 

اگه خوب دل بدی این یک جمله سعید خیلی معنا داره ، من که هر وقت زمزمه

 

 میکنم تمام بدنم میلرزه ...

 

 

یادش به خیر همیشه می گفت:

 

«برادر، شلمچه کجا بودی؟؟؟»

 




پایگاه شهدای معلم:: 86/2/5:: 10:28 صبح | نظرات دیگران ()

<      1   2   3   4   5   >>   >